2464 - اسدا. علم» از نزدیکان شاه در
خاطراتش مینویسد: "(درباره موضوعی) شهبانو از آن طرف تلفن فریاد کشیدند و
گریه کردند و گفتند چه طور یک نفر به خودش حق میدهد برخلاف امر ملکه کشور
مداخله کند». شاهنشاه جوابش را داد . و شهبانو بیشتر آتشی شدند و .
آنقدر داد زدند که بالاخره شاهنشاه هم از کوره در رفتند و . گوشی را
گذاشتند. بعد با کمال عصبانیت فرمودند خدا نکند من حالا بمیرم وگرنه این
زن ناقصالعقل که ما نایب السطنه هم قرار دادهایم . سلطنت پسرم را بر
باد خواهد داد!"
منبع: خاطرات علم، جلد2، ص ۹۸ (۱۹ شهریور۴۹)
دانلود فایل اصلی
درباره این سایت